همیشه فرشته مادر ....

سلام دخترک نازمممم 

الان که دارم اینو برات مینویسم اوایل خرداد 95 هست 

دل مامانی پر از غصه هست

یادته اومدم برات نوشتم داره یه پسر کوچولو میاد تو جمعمون 

داری داداش دار میشیییی و تو چقدر خوشحال بودی

چقدر واس بودنش نقشه کشیدی

چقدر برام تعریف میکردی از ذوق و شوقت واسه داداشیت

الان اومدم بهت بگممم نشد

یعنی خدا نخواست

پسر کوچولومون واسه دنیا اومدن خیلی عجله کرد و دو ماه زودتر توی یکی از روزای اردیبهشتی به دنیا اومد

ولی فقط ده روز مهمون این دنیا بود

 و همون جوری که واسه دنیا اومدن عجله کرد خیلییی زود از پیشمون پر کشید و رفت و آسمونی شد

میدونم تو هم خیلی غصه داری

خیلی در موردش ازم سوال میکنی

میگی چرا نزاشتین من ببینمش

میگی چرا داداشیم رفته پیش خدا

چرا پیش ما نموند

چرا زود دنیا اومد 

و خیلی سوالای دیگه

و منم اینقدر این روزا پرم از غصه که با یه تلنگر میشکنم و چشام میشه خیس اشک

ولی دارم به خاطر تو به خاطر بابایی

سعی می کنم خوب باشم

دارم همه سعیم رو میکنم برگردم به روال عادییی

ببخش اگه این روزا بی حوصله ام 

من هنوز تورو دارم و به خاطر وجود نازنینت روزی هزار بار میگم شکرررر خدای مهربون