یکشنبه ی استخری من و تو
یکشنبه ای که گذشت منو و تو دست در دست همدیگه رفتیم استخر
برای بار اول
مدتی میشود تو فکر بودم که ببرمت استخر
خیلی سعی کردم قبل ماه رمضون ببرمت
ولی جور نشد
راستش یه روز با هم رفتیم استخری که پشت خونمون هست از مربیش پرسیدم برات چی بگیرم بهتره
جلیقه تیوپ یا بازوبند
مربی هم گفت جلیقه و تیوپ بهتره
و از اونجایی که خدا نکنه من قصد خرید چیزی داشته باشم اونوقته که تخمشو ملخ میخوره کلا قحطی میشه
هر جا رفتم نه تیوپ داشتن نه جلیقه
این شد که استخر رفتن ما خیلی طول کشید
بالاخره بعد این همه پرس و جو از مغازه های مختلف یه روز که داشتیم از بیرون میاومدیم جلوی لوازم تحریرس سر کوچه وایستادی و منم همین طور
که داشتم ویترینشو نگاه میکردم دیدم ای بابا اب در چشمه و ما تشنه لبان میگردیم
این همه مغازه لوازم ورزشی سر زدم نداشتم ولی همین لوازم تحریری سر کوچه مون داشته و ما اصلا فکرشم نمیکردیم
همون موقع خریدمش و فرداش با هم راهی استخر شدیم
خیلی به هر دومون خوش گذشت اونقدر که هر روز داری میپرسی مامانی کی میریم استخ
مامانی بریم استخ آب بازی
ولی به نظرم جلیقه اصلا به درد نمیخوره همش میاد بالا با اینکه این همه گشتم تا پیداش کردم
ولی چون بدنت توی اب نبود و ابم سرد بود تو همش میگفتی مامان سردم وبدتر از اون کافی بود ولت کنم سریع دمر میشدی
بابایی رفته برات بازوبند خریده این دفعه بریم ببینیم بازوبند چطوره
12 مرداد 93 37 ماهگی تو